سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
نیازی به سؤال نمایندگان نیست!
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1-یک معیار مهم در شناخت افراد، سنجش میزان امانتداری و مسئولیتشناسی و مسئولیت پذیری یا ابا نداشتن در این زمینه است. در مثل جای مناقشه نیست؛ کسی که مواد بازیافتی بار میزند، کاری ندارد که بارش بشکند یا مچاله شود، روی بار میرود و تا میتواند فشار وارد میآورد تا هرچه بیشتر بار بزند. اما کسی که بارش، چینی گران قیمت است، آن را در جعبه میگذارد و با احتیاط حرکت میکند. چینی فروش -و هر صاحب مغازه دیگری- حواسش هست که درگیری ولو ضروری را داخل مغازه نیاورد. منصب و مسئولیت داشتن نیز از همین جنس است.
2- درست گفتهاند که شرفالمکان بالمکین. جمهوری اسلامی ایران در این 40 سال، هفت رئیسجمهور را تجربه کرده است. اما تفاوت رشدیافتگی میان این هفت نفر -یا میان چند هزار نفری که در 10 دوره مجلس، نماینده و رئیسبودهاند- بسیار چشمگیر است. یک نمونه با ارزش، تفاوت میان سیدابوالحسن بنیصدر و محمد علی رجایی، که از یکی خائن به کشور در میانه جنگ تحمیلی دشمن ساخت و دیگری را به خاطر ساده زیستی، خط امامی بودن، پرکاری، خدمتگزاری و بیادعایی، به تراز سنجش دولتمردان تبدیل کرد. حضرت امام(ره) هنگام تنفیذ بنی صدر فرمودند «من یک کلمه به آقای بنی صدر تذکر میدهم، این کلمه تذکر برای همه است، حب الدنیا رأس کل خطیئه. یعنی دنیادوستی در رأس همه خطاهاست». مشابه همین تذکر را امام به آقای رجایی فرمودند؛ «دیروز نخستوزیر بودید و پریروز وزیر بودید و قبل از او معلم بودید و قبل از او هم یک شاگردی بودید و بعد از این هم معلوم نیست کی از اینجا بروید. ممکن است خدای نخواسته حالا که بیرون رفتید یا همین حالا یک بمبی باز اینجا منفجر بشود و فاتحه همه را بخوانند! (انفجار خنده حضار از جمله آقای روحانی). وقتی مطلب این است، چرا باید انسان قبل از ریاستجمهوری و بعدش فرق بکند؟ مگر ریاستجمهوری چی هست؟». این ادبیات ناصحانه و مشابه هم، در یکی اثر کرد و بر جان او نشست اما مانع شقاوت دومی نشد. حضرت امام پس از عزل بنیصدر فرمودند «خدا میداند که من مکرر به این گفتم که آقا اینها تو را تباه میکنند این گرگهایی که دور تو جمع شدهاند وبه هیچ چیز عقیده ندارند، تو را از بین میبرند، گوش نکرد، هی قسم خورد که اینها فداکار هستند».
3- نخوت، خودرایی و تشنجآفرینی و در عین حال نفوذ زدگی و اسارت بنی صدر در حلقه گروهکهای نفاق را مقایسه کنید با سیره مسئولانه شهید رجایی که دستفروشی را یادش نرفته بود و میدانست چینی امانتی امنیت و اتحاد و اقتدار ملت را باید عزیزتر از جان خویش داشت. حضور قلب نهفته در کلمات سرشار از معرفت او را ببینید: «من وقتی وزیر آموزش و پرورش بودم، فکر میکردم که خدا در جهنم یک جایی دارد که به اندازه 10 میلیون آدم فشار عذاب هست. آنجا جای وزیر آموزش و پرورش است زیرا که هر جمله او روی 10 میلیون انسان نقش دارد. پس باید هوشیار باشد که این سخن در چه گسترهای اثر میگذارد و چه مسئولیتی دارد. البته وزیر آموزش و پرورش همواره به لطف خدا امیدوار است؛ به این جهت، فقط به آنجای جهنم فکر نمیکند. اجازه بدهید راجع به این مثال بیشتر صحبت کنم. در جهنم، خدا یک جایی دارد که فشار عذابش مساوی هست با گناه 36 میلیون انسان؛ آنجا جای من است که حرکت و سخن و برخوردم روی زندگی 36 میلیون انسان اثر میکند. یک بله و یک نه، سرنوشت 36 میلیون انسان را تحتالشعاع قرار میدهد».
4- فراوان پیش آمده که منافقین، رجال سیاسی را تحریک به انتحار و خودزنی و به هم ریختن کشور کنند و یا به خراب کردن پلهای پشت سر خود وادارند. پوست خربزه زیر پای رجال گذاشتن و قربانی گرفتن، عادت منافقین است ولو در قالب بزک شده «افشاگری» (بخوانید دروغ بافی و بازگویی اتهامات دشمن علیه ارکان نظام) باشد. چنانکه دیروز یکی از اعضای حزباشرافی کارگزاران، به بهانه موضوع سؤال از رئیسجمهور مدعی شد «رئیسجمهور فردا یک رسالت تاریخی بر دوش دارد. روحانی باید فردا بین حفظ آرامش یا بازسازی محبوبیتش یکی را انتخاب کند»! محبوبیت نزد چه کسانی؟ این چه محبوبیت موهومی است که هزینه آن، به هم زدن آرامش کشور است؟ بیثبات کردن کشور، جز نقشه دشمن است؟ و آیا عضو حزب آلوده به نفوذ، جز خواست دشمن را بازگو میکند؟ (کیهان اخیرا گزارش مستندی درباره «نگاه ساندیسی» افراطیون مدعی اصلاحطلبی به دولت منتشر کرد).
5- سزاوار است آقای روحانی از خود بپرسد مجلسی که پارسال، رای دربست و توام با اعتماد مطلق به کابینه پیشنهادی داد و اکثریت آن هماهنگ با دولت بودهاند، چرا اکنون معترض است و بر استیضاح وزیران اقتصادی و سؤال از رئیسجمهور اصرار دارد؟ قطعا نارضایتی مردم از سوء مدیریت بیسابقه، موجب از بین رفتن نفوذ دولت و برکناری وزیر اقتصاد با وجود مخالفت فراکسیونهای وابسته به آقایان عارف و لاریجانی شد. روحانی با وجود وعده تغییر، پس از پایان دوره ماموریت آقای سیف در بانک مرکزی گفت تغییر دیگری در کار نیست. اگر تغییر افراد نه، پس تغییر رویکرد و برنامه اقتصادی، آری و باید.
6- وقتی یک تیم، پیاپی بد بازی میکند و نتیجه نمیگیرد، چند احتمال را میتوان مدنظر داشت؛ ایراد از یک یا چند بازیکن است و باید جا به جا شوند؛ ایراد از برنامه تیم است و باید این برنامه تغییر کند؛اشکال ازمربی و مدیر است که نمیتواند به بازیکنان، هویت تیمی مشترک بدهد؛ چرا که سرگرم برنامهای آرزو اندیشانه بوده است. او آرزو دارد حریفی که دشمنی دیرینه با تیم وی دارد، دستش را بگیرد و تیمش را پیروز کند! تصور کنید مربی برزیل یا آرژانتین 4 سال دست روی دست بگذارد؛ با این دلخوشی که مربی انگلیس یا فرانسه قول داده کمکش کند. وقتی هم زمان مصاف سخت با انگلیس و فرانسه در جام جهانی میرسد و تا آن روز هیچ کمکی دریافت نکرده، هنوز امید داشته باشد در اوج رقابت، مربی حریف از سر ملاطفت، مساعدتی بکند! میدان همآوردی با دشمنان قسم خورده یک ملت نیز همین است. برخی دولتمردان یا حامیان تصمیمساز آنها با چه دریافتی گفتند «رئیسجمهور فرانسه گفت یکی از اهداف ما، ایجاداشتغال برای جوانان ایران است».(این دولتمرد چند ماه قبل در کرمان تصریح کرد «هیچ کس در دنیا دلسوز ما و دنبال حل مشکلات ما نیست، ما باید مشکلاتمان را خودمان حل کنیم)؛ یا «وزیر خارجه آمریکا (کری) با اعتراف به خلف وعده، قول داده جبران کند. وقتی وزیرخارجه آمریکا به وزیر خارجه ما میگوید خلف وعده خود را جبران میکنیم و مذاکرات باید ادامه یابد؛ یعنی عزم قدرتهای غربی برای گفتوگوهای دوستانه با ایران جدی است»؟!
7- ممکن است برخی دولتمردان یا حامیانشان از باب فرافکنی و رفع مسئولیت، قصور و تقصیرهای دولت را متوجه جناحها و یا سایر قوا و مراکز سیاسی کنند اما اغلب ناظران منصف (اعم از حامی یا مخالف) متفقالقولند که؛ دولت در این 4-5 سال زیاده ازحد معطل مساعدت غرب بود، به جای تدبیر اقتصادی و پای کارآوردن ظرفیتهای داخلی، عمده بار خود را بر دوش وزارت خارجه گذاشت که آن وزارت نیزغالبا از سیطره نگاه انحصاری به چند کشورغربی خارج نشد، و بدتر اینکه با همه تجارب تلخ اعتماد به آن دولتهای بدعهد، هنوز هم هیچ اراده قاطعی برای تغییر مسیر مشاهده نمیشود.
8- برخی مدیران همچنان عادت دارند به سیاق انتخابات، دوقطبیهای اغواگر اما فاقد کارکرد مفید بتراشند. بگیر و ببند مجرمان اقتصادی را تخطئه کنند و ضمنا علیه رانتخواری و فساد حرف بزنند. زمینه فساد و رانتهای انبوه را فراهم کنند اما ضمنا منتقد همین روند باشند؛ انگار متولی دلار پاشی 18 میلیاردی یا سکه پاشی 60 تنی(7 میلیون سکهای) و آشفته بازار خودرو و مسکن و گوشی همراه، دولت دیگری است و اینها منتقدش هستند! تدبیر را با «آزمون و خطا و رها کردن امور به این خیال که پس از ویرانگری سیلابوار، در نقطهای به تعادل برسد»، اشتباه میگیرند. حاضر نیستند حلقه بسته تصمیم گیری را که تورم 50 درصدی سال 74 و تورم بیسابقه یک سال اخیر شاهکار آنهاست، بشکنند و در مقابل صاحب نظران زانوی ادب بزنند و به جای بیگانگان، از آنها استمداد کنند. اگر سختشان است سراغ صاحب نظران منتقد قدیمی بروند، دست کم میتوانند سراغ انبوه کارشناسان اقتصادی بروند که سال گذشته در انتخابات حامی شان بودند اما اکنون با دیدن عملکردها نقد جدی دارند. درباره آنها که دیگر نمیشود توهم توطئه داشت.
9- حقیقتا نیازی به سؤال نمایندگان از رئیسجمهور نیست، وقتی کارشناسان سابقا حامی دولت، معترض شدهاند. آقای روحانی و تیم اقتصادی وی کافی است به پرسشهای فزاینده دهها کارشناس پاسخ دهند که بیانیه حمایت از او را در انتخابات 96 امضا کردند اما اکنون منتقدند.
آقای فرشاد مومنی اخیرا گفته است «زمانی که آقای روحانی دولت دوم را معرفی کرد، ابراز شگفتی کردیم که چرا در بحبوحه حادترین مشکلات اقتصادی، دولتی بدون اقتصاددان تشکیل داده؟ این از لحاظ مصالح ملی، بسیار مشکوک است، اما غیر متخصصها هم میتوانند بپرسند در این پنج ماهه چه اتفاق مثبتی رخ داد؟ اعتبار دولت نزد مردم بالا رفت؟ اعتماد از دست رفته تولیدکنندگان بهبود یافت؟ انگیزه سرمایهگذاری مولّد بیشتر شد؟ همه کسانی که با دروغ بافی، کل ماجرای سرنوشت نرخ ارز را به تفاوت تورمها تقلیل میدادند، باید مورد سؤال قرار بگیرند؟ در دیداری که ماه مبارک داشتم -علیرغم میلم فقط از احساس خطری که میکردم و فکر میکردم ازاین فرصت برای اتمام حجت شرعی استفاده کنم- این مسئله را برجسته کردم که باید به اعضای هیئت وزیران کتاب ریچارد نفیو (مسئول اداره امور تحریمها علیه ایران) آموزش داده شود. یکی از مؤلفههای راهبردی که نفیو مطرح کرده، این است که میفهمیدیم برای یک کشور توسعه نیافته در شرایط خطیر، هیچ ابزاری به اندازه پشتوانه ارزی، نقطه اتکای مواجهه با بحران نیست؛ بنابراین برنامه ریختیم که منابع ارزی ایران در مسیرهای مصرفی، تجملی و غیر توسعهای به کار گرفته شود و از آن پشتوانه کاملاً محروم شوند....چقدر شتاب زده و مشکوک و آلوده به فساد و رانت، چند ده میلیارد دلار در چند ماهه اخیر تخصیص پیدا کرد؟!»
10- شهید رجایی 24 مرداد 1360 سخنانی به غایت حکمتآمیز گفت که همچنان تازه و درس آموز است؛ به ویژه عبارات مهمی که از زبان آیتالله طالقانی درباره امام بیان میکند و میتواند سرلوحه امروز باشد؛ «سازمان مجاهدین[خلق] به فکر بودند نبردی را با نیروهای مومن شروع کنند. در آن جریانی که پسر مرحوم طالقانی دستگیر شده بود، گفتند همه نیروهای نظامی ما در اختیار مرحوم طالقانی! چرا اجازه دادند روزنامههای منفور آن روز با حروف بزرگ در نیم صفحه بالایش بنویسند مجاهدین خلق همه نیروهای نظامیاش را در اختیار طالقانی میگذارد، طالقانی با این نیروها چه کاری میخواست انجام بدهد؟ میخواستند آن روز جنگ را شروع کنند منتها میدانستند هیچ حیثیتی ندارند، میخواستند مرحوم طالقانی را سپر قرار دهند و پشت عَلَمی که ایشان به خیال آنها برمیافراشت، جنگ را شروع کنند که دیدند مرحوم طالقانی رفت خدمت امام حرفی زد که اگر بین مجاهدین یک نفر مسلمان واقعی وجود داشت که میخواست تفکر اسلامی بکند و آقای طالقانی را به عنوان یک روحانی انقلابی قبول داشت، باید همان جا تغییر موضع بدهد. مرحوم طالقانی به خدمت امام رفت و دو زانو زد و گفت که من هر وقت مایوس میشوم از حرکت این انقلاب، به خدمت امام میآیم و دوباره نیرو میگیرم».
گام لرزان ارزی استوار می شود؟
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
روز گذشته بازار ارز صحنه تقابل دو روند قیمتی متضاد بود. نرخ ها در بازار ثانویه ارز، روند نزولی داشت، اما در بازار خرده فروشی و دلالی ارز، قیمت ها روند صعودی داشت. قیمت یورو برای نخستین بار در سامانه نیما که از آن به بازار ثانویه ارز تعبیر می شود، به کمتر از 9 هزار تومان رسید در حالی که در بازار دلالی، نرخ یورو به 12 هزار و 700 تومان هم رسید. همچنین قیمت دلار در سامانه نیما به حدود هفت هزار و 700 تومان رسید در حالی که قیمت دلار در بازار آزاد حدود 10 هزار و 500 تومان بود. این تفاوت قیمت سه تا چهار هزار تومانی در شرایطی است که قرار بود با شکل گیری بازار ثانویه ارز، قیمت ها در سطح خرده فروشی ارز از طریق صرافی ها، براساس بخشنامه نیمه مرداد ماه باشد و نرخ فروش ارز صرافیهای مجاز معتبر حداکثر یک درصد بالای نرخ خرید مندرج در سامانه «نیما» و «سنا» باشد. اما قیمت ها در بازار آزاد همچنان بدون توجه به نرخ سامانه های بانک مرکزی، به روند خود ادامه می دهند. در این میان توجه به چند نکته در خصوص نرخ ارز و تصمیمات اخیر بانک مرکزی ضروری است:
1- اگرچه تصمیم بانک مرکزی در بسته جدید، توانسته است، اطمینان نسبی برای فعالان اقتصادی ایجاد کند، اما تداوم و تعمیق این اعتماد در گرو تعمیق بازار ثانویه ارز است. تعمیق به این معناست که غیر از ارز دولت که برای واردات کالاهای اساسی به نرخ 4200 تومان عرضه می شود، دیگر منابع ارزی از جمله ارز صادرات غیرنفتی در سامانه نیما (بازار ثانویه) عرضه شود. آمار غیررسمی بانک مرکزی نشان می دهد که طی 15 روز، فقط 500 میلیون دلار در این بازار عرضه شده است. ادامه این روند یعنی ماهانه یک میلیارد دلار و تا پایان سال (هفت ماه پیش رو) 7 میلیارد دلار ارز در این بازار عرضه شود. این در حالی است که تقاضای ارز برای واردات کالاهای غیراساسی و مصارف دیگر از جمله ارز مسافرتی و موارد دیگر شاید 3 برابر این رقم باشد که نشان می دهد بازار ثانویه هنوز نتوانسته عرضه و تقاضا را در حد موثر و به میزانی که بتواند مرجع نرخ ارز بازار آزاد باشد، به خود جذب کند.
2- بانک مرکزی همچنان در زمینه سامانه نیما ترجیح می دهد که به اطلاع رسانی حداقلی و غیررسمی بسنده کند. اگر قرار است بازاری مرجع قیمتی شود، باید علاوه بر جذب عرضه و تقاضا، شفافیت نیز داشته باشد. اعلام غیررسمی و گاه و بی گاه نرخ ارز سامانه نیما اشتباهی است که حتما باید هر چه زودتر اصلاح شود تا همه بازیگران بازار ارز، به صورت شفاف در جریان قیمت ها قرار گیرند. در غیر این صورت مهم ترین ابزار بانک مرکزی در بسته سیاستی اخیر، به حاشیه رانده می شود و نمی تواند نقش قیمت گذاری و کارکرد روانی خود را در بازار ارز ایفا کند.
3- با قطع اختصاص ارز مسافرتی و هدایت این تقاضا به سمت صرافی ها و بازار خیابانی و خرده فروشی ارز، اگرچه رانت و یارانه عظیمی که به ناحق بابت سفر خارجی به اقشار پردرآمد تعلق می گرفت، قطع شد، اما بازار ارز را با معضلی دیگر مواجه کرد. تقاضای ارز مسافرتی و دیگر تقاضاهای خرد از جمله ارز درمانی و دانشجویی، اگرچه در مجموع رقم قابل توجهی را در مصارف ارزی شامل نمی شود، اما در عمل چون تقاضای افراد زیادی را پوشش می دهد، بار روانی زیادی را در بازار ارز ایجاد می کند. پیش از این با تخصیص ارز مسافرتی در باجه های فرودگاهی پس از گیت خروجی، عملا، این تقاضا از بازار خیابانی ارز دور شده بود اما اکنون هجوم این تقاضا به بازار خیابانی ارز، به لحاظ روانی این بازار را با ترافیک، شلوغی و هرج و مرج همراه و تصور هجوم خرید ارز را ایجاد کرده است که تاثیر روانی بدی بر بازار دارد. شاید لازم باشد با اختصاص ارز مسافرتی با نرخی نزدیک به نرخ بازار آزاد ارز ولی کمتر از آن بتوان این هجوم تقاضای خرد را از بازار خیابانی ارز جمع آوری کرد.
4- اما مهم ترین نکته در مدیریت بازار ارز، توجه به منابع تامین و ورود ارز است. تردیدی نیست که با فشارهای تحریمی آمریکا، منابع دسترسی و ورود ارز به کشور با تنگناهایی مواجه شده است و این تنگناها تشدید می شود. برای رفع این تنگناها باید در گشایش مسیرهای ورود ارز تدابیر جدی تری اندیشیده شود. خوشبختانه در گفتمان رئیس کل فعلی بانک مرکزی برخلاف رئیس کل سابق، توجه جدی تر به پیمان های پولی دیده می شود. لازم است که بانک مرکزی در مسیر مدیریت بازار ارز به روش هایی که بتواند تحریم های بانکی و چرخه دلاری را کم اثر کند، توجه جدی تری داشته باشد و این اطمینان را به شرکای اصلی تجاری بدهد که مراودات مالی با ایران بدون تنگنا ادامه می یابد.
بازی کهنه دولت: حرکت خلاف راهنما!
وحید مختاری در وطن امروز نوشت:
«دولت میتواند و باید بتواند مشکلات اقتصادی را حل کند». این گزاره را شاید بتوان عصاره سخنان اخیر رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم تلقی کرد. سخنانی که با استقبال و پیام تشکرآمیز هیات دولت خطاب به رهبری همراه شد. در پیش گرفتن چنین رویکردی از سوی آیتالله خامنهای، همزمان دارای ابعاد سیاسی و اقتصادی مهمی است که باید آن را در لوحه تاریخ جمهوری اسلامی برای همیشه ثبت و ضبط کرد. نخست اینکه رهبر انقلاب همچنان که بارها نشان دادهاند، در همه حال، مهمترین حامی و پشتیبان نتیجه قانونی رای مردم بوده و هستند؛ چه آنجا که سال 88 و در میانه اردوکشی خیابانی فتنهگران برای ابطال واهی رای مردم، با قاطعیت میگویند: «زیر بار بدعتهای غیرقانونی نخواهم رفت» و چه حالا که به پیروز انتخابات آن روز هشدار میدهند حرف زدن از استعفای دولت، بازی در زمین دشمن است!
رهبر انقلاب در روز نخست فروردین ماه 96 و زمانی که هنوز رئیس دولت دوازدهم مشخص نبود نیز نکات ناگفته و مهمی را در همین زمینه بر زبان آورده بودند: «بنده در انتخابات دخالت نمیکنم. یکجا فقط دخالت میکنم که کسانی بخواهند در مقابل رای مردم بایستند و رای مردم را بشکنند. در سالهای گذشته هم همینطور بوده است: در سال 76، 84، 88 و 92. بعضی جلوی چشم مردم بود و بعضی را مردم متوجه نشدند. در همه این سالها بنده ایستادم و گفتم نتیجه انتخاب مردم هرچه که هست باید تحقق پیدا کند». بگذارید این بخش از کلام را جمعبندی کنیم: معنای روشن سخنان اخیر رهبری جز این نیست که آنچه با نام جمهوری اسلامی میشناسیم، چیزی جز ملت ایران و اراده آنها نیست و دقیقا همین واقعیت است که آرزوی شکست این نظام مردمی را طی 40 سال به کابوس آمریکاییها بدل کرده است.
دولت طبعا از این سویه سخنان سکاندار انقلاب مشعوف شده، بشدت حمایت میکند. بعد اقتصادی سخنان رهبری اما اهمیت راهبردی کمتری از بعد سیاسی ندارد، بلکه میتوان گفت بعد سیاسی بیانات ایشان نیز ناظر به آن بیان شده است! عصاره کلام در اینجا این است:
1- دشمن برای کسی قبا نمیدوزد. 2- گره زدن حل معضلات داخلی به مذاکره با دشمن، از ابتدا اشتباهی فاحش بوده است. 3- معضلات اقتصادی راهحل داخلی دارد. 4- برخی اقدامات مدیران اقتصادی دولت طی چند ماه اخیر بیشباهت به خیانت نبود! دولت طبعا از این بخش سخنان رهبر فرزانه انقلاب استقبال چندانی نمیکند. چنانکه حسن روحانی جدیدا به ترامپ گفته است: «با روند خوبی داشتیم مذاکره میکردیم اما خودش آن را تخریب کرده و پل را خراب کرده و آن طرف ایستاده و میگوید باید چگونه عبور کنم!؟ اگر میخواستید عبور کنید، چرا خراب کردید؟»
روحانی ادامه میدهد: «اگر میخواستید همدیگر را ببینیم چرا پل را خراب کردید؟ خودشان پل را خراب کرده و آن طرف ایستاده و داد میزنند. اینکه نشد. اگر راست میگویید بیایید پل را دومرتبه درست کنید. پل را که درست کردید خود به خود و به طور طبیعی رفت و آمد درست میشود!» این یعنی آنکه حسن روحانی نهتنها از تجربه تلخ برجام عبرت نگرفته، بلکه همچنان آن را واجد کارآیی میداند. طبعا در پیش گرفتن چنین رویکردی تناقض بنیادین با راهبرد اقتصادی رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر و دیدگاه کلی ایشان در 5 سال اخیر دارد. روحانی همچنین در بخش دیگری از سخنان خود تاکید میکند: «مشکلات اقتصادی با بگیر و ببند حل نمیشود!» این در حالی است که مسبب اصلی وخامت اوضاع اقتصاد در شرایط حاضر، اولا برجام نافرجام است و ثانیا بیتدبیری برخی مدیران اقتصادی دولت در حراج میلیاردها دلار منابع ارزی کشور که هماکنون دادگاههای آن در دستگاه قضایی در جریان است!
کنار هم قرار دادن این واقعیات، شرایط تلخی را رقم میزند که بارها در سالهای قبل شاهد آن بودهایم: دولت در مقام بیانیه و حرف، برای تایید سخنان رهبری سر از پا نمیشناسد ولی در مقام عمل، غالبا راهی صددرصد خلاف آن را میرود.
رهبری با این حال بهخاطر آنکه دولت منتخب مردم است، مانند همیشه صادقانه از آن حمایت میکنند. بازی غیرصادقانه دولتیها با افکار عمومی اما یک بخش دیگر هم دارد. آنها طی 5 سال گذشته، همواره حمایتهای کلی رهبری از دولت را پشتیبانی آیتالله خامنهای از راهبردهای غلط و خانمانسوز خود در سیاست خارجی و اقتصاد جا زدهاند! تعابیری مانند اینکه «برجام حاصل هدایتهای رهبری بود!» یا اینکه: «رهبری در جریان ریز مذاکرات قرار داشتند» بخشی از همین بازی ناجوانمردانه بوده و هست. در خبر است که «اشعث کندی» پس از تحمیل قرارداد خسارتبار حکمیت در صفین، به سمت امیرالمومنین(ع) خیز برداشت که مالک زیر بار قراردادی که شما قبول کردهاید، نمیرود!
پاسخ امام شنیدنی و البته دردناک است. علی میگویند: «والله من هم این قرارداد را قبول ندارم، دوست میداشتم که شما هم قبول نکنید، ولی شما مرا مجبور کردید!» امام در ادامه خطاب به اشعث میفرمایند: «من از ناحیه مالک برای آنکه نافرمانی من کند، نگرانی ندارم. کاش دو تا مثل مالک در میان شما بود، یا حداقل یکی!» دولت و لشکر رسانهایاش حالا پس از آشکار شدن سیاستهای اقتصادی غلط خود هم اما ظاهرا دستور کاری جز ادامه همان سیاستها و حمله به منتقدان قرارداد برجام ندارند. تیم مشاوران رئیسجمهور اما خوب است بدانند اینجا جمهوری اسلامی است و مردم در انتخاباتها نشان دادهاند جز با اصل این جمهوری، با هیچ فرد و جریانی برای همیشه عقد اخوت نبستهاند و سوال آخر اینکه: وقتی راهبردهای اقتصادی رهبر معظم انقلاب در نامه کارشناسان اقتصادی حامی دولت هم دیده میشود، دولتیها چرا باز هم بر ادامه مسیر اشتباه قبلی اصرار دارند؟!
تدبیر ویژه روحانی در مجلس
مرتضی مبلغ در ایران نوشت:
درباره حضور رئیس جمهوری در مجلس و پاسخ به سؤالات برخی از نمایندگان که امروز اتفاق میافتد، دو نکته یا مسأله وجود دارد؛ یک مسأله متوجه نمایندگان سؤال کننده و وظایف آنان در قبال شرایط امروز کشور است و مسأله دیگر، انتظاری است که بحق مردم و حتی طیفهای دیگری از نمایندگان از رئیس جمهوری دارند.
درباره نکته اول، این طور میتوان گفت که نگاهی به فعل و انفعالات اخیر در مجلس شورای اسلامی، نشان میدهد چه بسا برخی از نمایندگان به مشکلات کشور وقوف ندارند و به جای آنکه عقلایی عمل کنند، هیجانی رفتار یا اظهار نظر میکنند. اینجا منظور همه نمایندگان نیست، بلکه کسانی است که سوار بر هیجانات عمل میکنند. این دسته از نمایندگان به جای آنکه تلاش خود را صرف سوق دادن کشور به مدار عقلانیت، آرامش و طمأنینه کنند، بیشتر به فضای هیجانی دامن زده و به این ترتیب خود به عامل تحریک تبدیل میشوند. نکته اینجا است که برخی از این نمایندگان که محرک هیجانها هستند، جزو جریانهایی هستند که از آنان به عنوان مسببان اصلی شرایط وخیم کشور نام برده میشود. آن دسته از فعالان سیاسی یا نمایندگانی که بیش از همه مدعی مسائل کشور هستند، خود از جمله کسانی هستند که باید به ملت و تاریخ پاسخ دهند که چرا در گذشته به گونهای رفتار و عمل کردند که کشور دچار این مسائل شود؟ مهمتر از همه اینکه چرا امروز هم با وجود مشخص شدن پیامدهای چنین رفتارهایی، باز هم این رویهها را تکرار میکنند؟ در این میان گویی کمتر کسی به این نکته توجه میکند که امروز زمان دامن زدن به هیجانات و اختلافات نیست. امروز اتفاقاً همان روزی است که مردم باید احساس کنند فضای کشور همچنان سازنده است و نیت همه جریانها و بخشهای دخیل، کاستن از دردها و رنجهای مردم است، نه اینکه دائماً بر اختلافها افزوده و افق امید مردم را تیره و تار کنند.
نکته دوم درباره جلسه امروز مجلس شورای اسلامی متوجه رئیس جمهوری است. رئیس جمهوری برای حضور در این جلسه دچار این پارادوکس است و این پارادوکس ناشی از شرایط متناقضی است که امروز در کشور دیده میشود.
اگر امروز رئیس جمهوری به پرسشهای نمایندگان سؤال کننده پاسخهای معمولی بدهد و با این مسأله عادی برخورد کند، طبعاً وضعیت او در افکار عمومی دچار چالش خواهد شد زیرا فضای هیجانی موجود در جامعه به همراه فضاسازیهای برخی جریانهای سیاسی و عملکرد برخی نمایندگان، مطالبات جامعه را بالا برده و اتفاقاً بخش عمده این مطالبات را متوجه دولت و رئیس جمهوری کرده است. در چنین وضعیتی، اگر رئیس جمهوری بخواهد حقایقی را بیان کند و عوامل اصلی و پشت صحنه بروز چالشهای کشور را برملا کند، طبعاً به التهاب جامعه دامن زده میشود و این همان پارادوکسی است که روحانی به آن مبتلا است. از این رو از شخصی مانند روحانی که سابقه فعالیت طولانی در عرصههای مختلف سیاسی و اجرایی کشور دارد و سالها خود نماینده مردم در مجلس هم بوده است، انتظار میرود ضمن توجه به نحوه مواجهه طیفهایی از نمایندگان با وی، صحبتهای خود را به گونهای تنظیم کند که با رعایت ملاحظات فضای هیجانی کشور، مسائل ناگفته کشور را واگو کند.
به عبارت دیگر، از رئیس جمهوری انتظار میرود دستکم امروز به مردم بگوید چه کسانی هستند که از رانتها، مزیتها و منافع کشور استفاده میکنند، اما این استفاده به قیمت بروز چالشهای سیاسی و تضعیف منافع ملی و وضعیت رفاهی ملت تمام شده است. روحانی باید دقیق و شفاف برای مردم تبیین کند که مکانیزمهای عملکرد این گروهها و جریانها چگونه است و آنان چگونه درحالی که خود از عوامل اصلی بروز مشکلات فعلی هستند، با دادن آدرس غلط پشت سر و صداها پنهان میشوند؟ از این رو، دشواری مهم پیش روی رئیس جمهوری این است که هم این ملاحظات را مطرح کند و هم متناسب با نحوه مواجهه نمایندگان با آنان سخن بگوید.
البته برملاکردن دستهای پشت پرده به تنهایی کافی نیست و چه بسا سبب اعتمادزدایی بیشتر در افکار عمومی هم شود. بر همین اساس، از رئیس جمهوری انتظار میرود همراه واگویه کردن ناگفتهها و پس از صحبت از عوامل بروز بحرانها، به خطاها و اشتباهاتی که دولت مرتکب شده هم اشاره کند و به وضوح به مردم بگوید که کاستیهای دولت چه بوده است. رئیس جمهوری باید ضمن پذیرش این کاستیها، صادقانه به مردم قول بدهد که دولت درصدد جبران کاستیها برخواهد آمد.
در صندوق بازنشستگی نفت چه میگذرد؟
غلامرضا انبارلویی در رسالت نوشت:
صندوق، صندوق است فرق نمیکند. میخواهد صندوق بازنشستگی کشوری یا لشکری باشد یا صندوق تامین اجتماعی یا صندوق ذخیره ارزی یا صندوق توسعه ملی. این صندوقها به صورت شرکت اداره میشوند و در قالب تراز و صورت سود و زیان بایستی حسابدهی شوند و دارای ارکان مسئول باشند و عملکرد مالی آنها باید توسط حسابرس مستقل و بازرس قانونی رسیدگی و نتیجه رسیدگی به رعایت ماده 151 قانون تجارت باید به صورت هر گونه تخلف و تقصیر مدیران به مجمع آن وهرگونه تصرف غیرقانونی در وجوه آن به ماهو جرم به مرجع قضائی اعلام شود. سخن این است؛ آیا این روال در رسیدگی به عملکرد مالی صندوقها طی میشود؟ اگر این روند در هر بنگاه اقتصادی طی شود دیگر شاهد سوء جریان مالی و سوءمدیریتهای منتهی به تجمع ذینفعان در مقابل مجلس یا هر مکان عمومی دیگر نخواهیم بود. با این مقدمه میپردازیم به صندوق بازنشستگی نفت. مراتب این پردازش به منظور هشدار به مراجع نظارتی و آگاهسازی حسابرسان مستقل و همچنین مدیران صندوق به شرح زیر است:
1- هویت حقوقی صندوق بازنشستگی نفت چیست؟ اگر این صندوق به موجب قانون تاسیس شده که در مانحنفیه به موجب ماده 35 قانون اساسنامه نفت مصوب 1337 تاسیس شده ویک صندوق یا شرکت دولتی تابعه وزارت نفت است. حال چرا نامش در عداد شرکت های دولتی در پیوست شماره 3 قانون بودجههای سنواتی نیست؟
2- مگر از حقوق و مزایای هر کارمند رسمی شرکت ملی نفت و دهها شرکت تابعه آن 6 درصد سهم کارمند و 19درصد سهم دولت به ماهو شرکت ملی نفت ایران جمعا 25درصد یعنی یک چهارم حقوق و مزایای کارکنان رسمی شرکت ملی نفت همه ماهه کسر و به حساب صندوق بازنشستگی نفت واریز نمیشود؟ پس چرا نه در جدول شماره 7 قانون بودجه و نه در پیوست شماره 3 بودجه عملکرد این سهم دولتی صندوق بازنشستگی نفت منعکس نیست؟
3- اگر این صندوق دولتی نیست و خصوصی است، مدیران دولتی شاغل و بازنشسته صاحب منصب در مجمع و هیئت مدیره صندوق چه میکنند؟
4- اگر این صندوق دولتی نیست و به عنوان یک بنگاه تجاری یا غیر تجاری از 60یا70سال پیش تاکنون فعالیت میکرده و میکند چرا تا سال 94 در سامانه ثبت شرکتها نیست؟
5- چه اتفاقی در سال 94 افتاده؟ آیا مدیران نفتی در صندوق بازنشستگی خوابنما شدهاند که بعد از 70 سال فعالیت صندوق با رجوع به ثبت شرکتها صندوق را به ثبت رساندهاند؟ آن هم به عنوان یک موسسه غیر تجاری؟
6- بیش از 70 سال است که صندوق بازنشستگی نفت در حوزههای خدماتی، بازرگانی - اقتصادی و مالی وسرمایهگذاری ، پیمانکاری، تولیدی، تاسیساتی، ساختمانی، تامین مواد و کالا، پذیرش سهام، اعطای تسهیلات ریالی وارزی به فعالیت مشغول است. آیا این فعالیتها فعالیت غیرتجاری تعریف میشوند؟ که در دقیقه 90 پایانی سال 93، صندوق را به عنوان موسسه غیرتجاری به ثبت رسانیده اند؟
چه اتفاقی در صنعت نفت افتاده که با عجله صندوقی با قدمت 70سال را در سال 93 به ثبت رساندهاند؟
7- آیا صندوقی که بیش از 70سال 25درصد حقوق و مزایای دهها هزار نفر از کارکنان صنعت نفت را به عنوان سهم کارمند و سهم دولت دریافت کرده و میکند، سرمایهاش صفر ریال است؟!
8- آیا 25درصد درآمد حاصل از حقوق و مزایای کارکنان صنعت نفت طی70 سال گذشته که به حساب صندوق واریز شده یک ریال ارزش افزوده نیافته تا به حساب سرمایه صندوق بازنشستگی نفت واریز شود که وقتی صندوق را در سال 93 با عجله به ثبت رساندهاند همان یک ریال بشود سرمایه صندوق نه صفر ریال. آیا سرمایه صندوق بعد از 70 سال فعالیت، به صفر رسیده است؟
9- مگر می شود 25درصد حقوق و مزایای دهها هزار نفر از کارکنان صنعت نفت شاغل در 37 شرکت نفتی عظیم و گازی مندرج در پیوست شماره 3 قانون بودجه سال 94 به صندوق بازنشستگی نفت از سالها پیش تا همین سال به حساب صندوق بازنشستگی نفت واریز شود، اما وقتی میروند صندوق را به ثبت میرسانند سرمایه چنین صندوق را صفر ریال اعلام کنند؟ سرمایه صندوق در سال ثبت واقعا صفر ریال است یا کسانی که آن را به ثبت رساندهاند به ثبت شرکتها گزارشی خلاف واقع دادهاند؟! کدام یک از این دو فرض صحیح است؟
10- هدف ثبتکنندگان صندوق بازنشستگی نفت از این صفر انگاری سرمایه صندوق در ثبت شرکتها چه بوده است؟ امروز حتی دو نفر که قصد مشارکت در یک امر خدماتی ساده انجام نظافت را دارند، سرمایه خود را در مشارکت با حداقل یک میلیون ریال در ثبت شرکتها اعلام و آگهی میکنند، چرا مسئولین صندوق بازنشستگی نفت با قدمتی 70ساله که 25درصد حقوق نجومی یا غیر نجومی کارکنان صنعت نفت را همه ماهه قبل از پرداخت حقوق و مزایا به کارکنان دریافت میکنند، به ثبت شرکتها اعلام سرمایه صفر ریالی میدهند؟ آیا معنا و مفهئوم این آگهی، اعلام از بین رفتن سرمایه صندوق به صفر یا زیر صفر است؟ نکند مسئولین نفتی کسور را از حقوق کارکنان کسر اما در وجه صندوق پرداخت نکردهاند؟
11-هویت حقوقی صندوق تامین اجتماعی که منابعش از محل 7درصد سهم کارگر و 20درصد سهم کارفرما یا صندوق بازنشستگی کشوری با حدود همین نصاب چه فرقی با هویت حقوقی صندوق بازنشستگی نفت که منابع آن با 6درصد سهم کارمند 19درصد سهم دولت شرکت ملی نفت دارد، که آنها تابع قوانین ومقررات موضوعه و احکام تکلیفی بودجهای و احکام سند بالادستی برنامههای پنج ساله توسعه هستند اما این صندوق تابع نیست؟
12- از سازمان حسابرسی و دیوان محاسبات کشور و همچنین سازمان ثبت اسنادی که صندوق بازنشستگی نفت را به عنوان یک موسسه غیر تجاری ثبت کرده راقم این سطور میپرسد مگر می شود صندوق بازنشستگی نفت یک میلیارد دلار از تسهیلات صندوق توسعه ملی برای خرید فرآورده به عاملیت دو بانک پارسیان و صنعت و معدن وام بگیرد. آن وقت نام فعالیتش در ثبت شرکتها، غیرتجاری تلقی شود؟ از بابت ثبت چنین صندوقی در ثبت شرکتها از مراجع نظارتی و قضائی باید پرسید مگر میشود صندوقی به بزرگی صندوق بازنشستگی نفت با چندین دهه فعالیت و بیش از 566 هزار میلیارد ریال دارایی در سال 95 وقتی در سال 94 به عنوان یک موسسه غیرتجاری ثبت میشود، سرمایهاش صفر ریال باشد؟
13- چطور میشود ظرف یک سال یعنی حدفاصل سال 94 و 95 صندوقی با سرمایه صفر ریال مبلغی معادل 6/56 هزار میلیارد تومان دارایی کسب کند؟
ختم کلام. شفافیت بنگاههای اقتصادی را باید از شناسنامه و هویت حقوقی آنها آغاز کرد، آیا این هویت حقوقی برای دولت و مجلس و قوه قضائیه روشن و شفاف است؟
عاقبت دو نیمه کردن ملت
هادی اعلمیفریمان در اعتماد نوشت:
مهاجرت از ونزوئلا به کشورهای همسایه به یک بحران تبدیل شده است. فرار از ونزوئلا، مسالهای تازه نیست و سالهاست که ادامه دارد، اما روی کار آمدن نیکولاس مادورو در این کشور و فشارهای شدید اقتصادی سالهای اخیر باعث افزایش موج مهاجرت شده است و طی ماههای اخیر، بعد از برگزاری انتخابات زودهنگام توسط مادورو، شکل بحرانی به خود گرفت. ریشه اصلی فرار مردم ونزوئلا در مسائل سیاسی است. اما این مشکلات سیاسی...
رویاروییها و شکافهای سیاسی، اقتصاد و معیشت مردم را تحتتاثیر خود قرار داده و کشور را به سمت ورشکستگی برده است.روزگاری ممکن بود،تصور شود که ورشکستگی و فروپاشی ونزوئلا، چیزی جز یک جنگ روانی و رسانهای از سوی امریکا برای سرنگون کردن دولت سوسیالیست حاکم بر کاراکاس نیست، اما امروز مشخص شده که مساله ونزوئلا فراتر از یک وانمایی رسانهای از شرایط اقتصادی و سیاسی است. امروز تقریبا اجماع در میان کارشناسان، پژوهشگران و رسانههای سراسر جهان شکل گرفته که ونزوئلا به یک کشور ورشکسته و درآستانه فروپاشی تبدیل شده است.
آنچه تا چند سال پیش رویارویی میان گروههای سیاسی و میان یک کشور جهان سوم با امپریالیسم تصویر میشد، اکنون به شکل قابللمسی به فروپاشی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تبدیل شده است. گزارشهای نهادهای بینالمللی اقتصادی و مالی، در کنار گزارشهای نهادهای حقوق بشری و رسانههای مستقل، نشان میدهد که عملا دولت کاراکاس از تامین نیازهای شهروندان این کشور بازمانده است و مردم راهی به جز فرار به کشورهای همسایه ندارند. شهروندان ونزوئلا، راههای مختلفی را برای تغییر وضعیت در این کشور تولیدکننده نفت خام انجام دادند، پیوستن به گروههای اپوزیسیون، تظاهرات مسالمتآمیز، رای به مخالفان، خشونت و تلاش برای برگزاری همهپرسی، یک به یک توسط مخالفان دولت نیکولاس مادورو، امتحان شده است، اما هیچیک از آنها موفق نبود. مادورو مصمم است که سیاستهای آشتیناپذیر خود را علیه نیمی از مردم کشور با شدت پیش ببرد و به نظر میرسد در این مسیر بسیار موفق بود.
آنچه از عملکرد ٥ ساله مادورو میتوان فهمید، این است که او نیروی سرکوب بسیار قدرتمندی در اختیار دارد و برای استفاده از این نیرو هیچ تردیدی به خود راه نمیدهد. نهایتا برای مخالفان مادورو و نزدیک به نیمی از جمعیت ونزوئلا که مخالف سیاستهای او هستند، کمکم راهی به جز فرار و ترک وطن باقی نمیماند. مهاجرت از ونزوئلا از زمان مرگ هوگو چاوز، رییسجمهور پیشین و جانشینی نیکولاس مادورو، شدت بیشتری پیدا کرده بود. بخش عمده مهاجران، کلمبیا را به عنوان کشوری برای یافتن زندگی بهتر یا پلی به سمت کشورهای توسعهیافتهتر انتخاب میکردند. مساله مهاجرت و اجازه عبور پناهجویان از مرزهای ونزوئلا به کلمبیا، سالها مرکز اصلیترین اختلافهای سیاسی میان کاراکاس و بوگوتا بود اما با افزایش مشکلات اقتصادی ونزوئلا، امروز این موج مهاجرت دیگر کشورهای همسایه ونزوئلا را هم تحتتاثیر قرار داده است.
کشورهای همسایه دربرابر این موج بزرگ از پناهجویان ممکن است در کوتاهمدت تحمل داشته باشند، اما در بلندمدت دچار مشکلاتی خواهند شد. اهمیت ونزوئلا به عنوان یک تولیدکننده مهم نفت خام و تامینکننده انرژی در جهان باعث میشود که وضعیت آن برای بسیاری از قدرتهای جهانی و منطقهای دارای اهمیت باشد. ونزوئلا در شرایطی قرار گرفته است که نسبت به فشارهای خارجی روز به روز آسیبپذیرتر میشود. آنچه تا امروز در ونزوئلا رخ داده است، یک فروپاشی درونزا و به دلیل سوءمدیریت در سیاست، اقتصاد و جامعه بود. اهرم خارجی برخلاف تبلیغات دائم دولت ونزوئلا، نقش چندانی در رسیدن به شرایط کنونی بازی نکرده است. تحریمهای امریکا تاکنون بیشتر اشخاص و سیاستمداران را هدف قرار دادهاند.
حال اگر امریکا تصمیم به اجرای تحریمهای فراگیر علیه ونزوئلا اتخاذ کند یا کشورهای همسایه از طریق پیمانهای امنیتی و نظامی موجود علیه دولت این کشور اقدام کنند یا حتی تصمیم به دخالت نظامی امریکا علیه مادورو اتخاذ شود، به نظر نمیرسد چیزی از نظام حاکم در این کشور باقی مانده باشد که بتواند در مقابل آن مقاومت کند. در شرایطی که صنعت نفت ونزوئلا به دلیل فقدان سرمایهگذاری و سوءمدیریت بهشدت با مشکل تولید مواجه شده است، اگر تحریمهایی علیه فروش تولید باقیمانده نفت خام این کشور به خارج اعمال شود، به نظر میرسد آخرین تیر به جسم نیمهجان حکومت سوسیالیستی که مادورو میراثدار آن شده شلیک شود.